توضیحات
با این شرایط میدانستیم که یک روز از تمریناتمان باید در کاخ مرمر و دور از تشک سپری شود. از صبح روز 17 آبان، همهمان آماده حرکت شدیم. قرار بود اتوبوسی به محل تمرین بیاید و ما را به کاخ ببرد. همه کت و شلوارهایی را پوشیده بودیم که نماد کمیته ملی المپیک ایران رویش بود؛ یک سپر بیضیشکل مربوط به دوره هخامنشی با تصویری از شیر و خورشید میان پرچم ایران. وقتی به کاخ رسیدیم هنوز ظهر نشده بود. محیط کاخ این قدر زیبا بود که ترجیح میدادیم چند ساعتی را در آنجا قدم بزنیم. اما الزام بود به صف بایستیم. اجازه ورود ما به تالار اصلی گرفته شود و بعد هم نوبت به ورود شاه شود. ساعت 12:30 بود که شاه وارد تالار شد و در حالی که همه ما خبردار ایستاده بودیم، از جلوی ما عبور کرد و تیمسار هم نفرات را به او معرفی کرد. وقتی شاه از مقابل علی باغبانباشی دونده اعزامی به المپیک میگذشت، لحظاتی ایستاد. آن گاه گفت: به شما و محمود نامجو بیش از اندازه امیدواریم. و امید است بتوانید در میدانهای ورزشی ملبورن برای ملت ایران اسباب سرافرازی شوید. سپس نوبت به تیم کشتی رسید. شاه با دیدن تختی گفت: شما هم بیشک بر رقیبان خود فائق خواهید شد و باعث افتخار ایران میگردید.
[…]
به دنبال این صحبتها، جلسه شرفیابی تمام شد و شاه سالن را ترک کرد. این مال قات آن قدر رسمی بود که خودم هم باورم نمیشد چند رو ز قبل، با دوبنده کشتی به شاه گفتم که حقم خورده شده است!
بخشی از متن کتاب
امیر اعلایی –
کتاب بسیار جالب با روایت خوب نویسنده کتاب