توضیحات
جیانلویئجی بوفون را بهترین دروازهبان تاریخ فوتبال میدانند و به او لقب مارادونای دروازهبانها را دادهاند. بوفون در این کتاب از خودش طوری حرف میزند که انگار رمانی مینویسد. سوپرمن فوتبال زندگیاش را بدون حذف خطاها و شکستهایش تعریف میکند، از دوران کودکی جذابش را در ایتالیا میگوید، از اولین بازیاش در سریآ تا انتقالش به یوونتوس، از روزهای تاریک کالچوپولی تا لحظات پرافتخارش در برلین با پیراهن لاجوردی، از سایهی سیاه افسردگی تا ملاقات با همسرش، تا بزرگترین دستاورد زندگیاش، پدر شدن.
من غرق افسردگی شدم و تحت درمان روانپزشک قرار گرفتم. هرگز نفهمیدم چرا در آن زمان افسرده شدم یا چرا قبل یا بعدش این اتفاق برایم نیفتاد. شاید لحظهی تبدیل جوانی به بزرگسالی بود. حتی اگر دیگر خیلی جوان نبودم، حتی اگر سیزده سال از زمانی که خانوادهام را رها کردم تا تنها زندگی کنم میگذشت، حتی اگر حرفهام در نقطهی پایانی نبود. دور از خانه، با تیمم یوونتوس بودم و در آن زمان هیچچیز خوب پیش نمیرفت. در این موارد چه میگویید؟ یک سال گذار بود؛ اما این نمیتواند توضیح خوبی باشد. چه اتفاقی در حال افتادن بود؟ فقط یک چیز: من از زندگی و فوتبالم، یعنی از کارم راضی نبودم. ماههای پیچیدهای بودند و مدیریت آنها دشوار بود. چون برای کسی که همیشه عزتنفس و تمایل به جنگ داشته است، برای کسی که قادر به بیرون کشیدن انرژی برای رهایی از هر موقعیتی است، یافتن جای پایی برای برخاستن دوباره دشوارتر است. برای تمرین میرفتم و هیچ چیز سر جایش نبود. ترسیده بودم و این ترسها- حتی ترس از مسابقات قهرمانی اروپا در پرتغال که در پایان آن فصل بود- برایم چیز جدیدی بود. پاهایم نا گهان میلرزیدند، یک بیماری مستمر مرا به صلیب کشیده بود.
بخشی از متن کتاب
عرشیا گلشنی (خریدار محصول) –
واقعا کتاب بی نظیری بود، جانلوئیجی بوفون توی دنیای فوتبال محبوب همه هست و توی این کتاب صحبت های جالبی رو بیان میکنه که تا بتونید لحظاتی که تجربه کرده را ما هم حس کنیم، از دوران افسردگی تا دوران های شاد مثل قهرمانی و پدر شدن … خداقوت به گلگشت و خسته نباشید به آقای صفری بابت ترجمه این کتاب زیبا